سخن عشق



تصنیف: سخن عشق – محمدرضا شحریان و گروه شهناز – اجرا شده در سال ۱۳۸۶ خورشیدی


سعدی شیرازی – مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی شاعر و نویسندهٔ بزرگ قرن هفتم هجری قمری

سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم / رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم

گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم / بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم؟

هیچم از دنیی و عُقبیٰ نبرد گوشه خاطر / که به دیدار تو شغل است و فراغ از دو جهانم

گر چنان است که روی من مسکین گدا را / به در غیر ببینی ز در خویش برانم

من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم / نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم

گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن / که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم

نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت / دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم

من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم / که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم

دُرَم از دیده چکان است به یاد لب لعلت / نگهی باز به من کن که بسی دُر بچکانم

سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم / که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم

دیوان اشعار – غزلیات 



فرزاد کاشی ساز – گردآوری و تنظیم مقاله


مطالب مرتبط:


سپاس زندگی را - Gracias a la Vida